شلوغترین دیدار شاعران و رهبر انقلاب چطور گذشت؟
- کد خبر: 7841
- /
- فروردین 17, 1402 - ۸:۰۶ ب٫ظ
- /
- فرهنگی
شلوغترین دیدار شاعران و رهبر انقلاب چطور گذشت؟بالأخره بعد از چهار سال دوباره شاعران به دیدار مقام معظم رهبری رفتند، دیداری که بیشک مهمترین گردهمایی شاعران کشور است.
به گزارش رک نیوز و به نقل ازخبرگزاری فارس،مهر نوشت: آخرین سالی که دیدار رهبری با شاعران در نیمه ماه مبارک رمضان برگزار شد، سال ۹۸ بود. آن سال من از حضور در این جلسه بیتوفیق بودم، اما امسال بعد از چهار سال بنا بود دوباره این دیدار تجدید شود و منتظر بودم دوباره از نزدیک شاهد مهمترین گردهمایی شاعران کشورمان باشم. دیداری که درباره آن بسیار گفتهاند و شنیدهایم، اما باز هیچ چیزی از اهمیت آن کم نمیکند و کماکان نمیتواند به تمامی اهمیت آن را آشکار کند.
صاحب مجلسی که خود شاعر و شعردوست و منتقد است
هر سال که در این شب شعر ملی شرکت میکنم، به این فکر میکنم که کدام رهبر در کدام گوشه دنیا مانند مقام معظم رهبری آشنا به شعر و ادبیات و هنر و فرهنگ باشد؟ کدام رهبر را سراغ داریم که جدا از شأن مذهبی و فقهی و سیاسی، شأنی بیبدیل در ادبیات و شعر داشته باشد؟ خود شاعر باشد و از قدیم مأنوس با دیوان شعراء بزرگ زبان فارسی و همنشین با شاعران معاصر؟ از جوانی در جلسات شعر خراسان و تهران شرکت باشد و با اخوان و شهریار و سایه و… همراه و همدل باشد، از آنها دفتر بگیرد و دفتر بدهد و شعر برایشان بخواند و شعر برایش بخوانند؟ جدا از علاقه به شعر و ادبیات، کدام رهبر است که خود در مقام نقد ادبی صاحب نظر باشد و شعر شاعران را به دقت منتقدان ادبی به بوته نقد بکشد و نکته بگوید و نکته بشنود؟ از هر دریچهای که به این دیدار و صاحب مجلس آن نگاه کنیم، جذاب است و دوستداشتنی و مهم.
کارتهای دیدار خصوصی؛ با مهر مهمان ویژه!
فکر کنم پنجشنبه هفته پیش بود که از شمارهای ثابت تماس گرفتند و دعوت به حضور کردند. تأکید کردند که رأس ساعت ۳ چهارشنبه ۱۶ فروردینماه خودم را به مسجد آیتالله خامنهای حوزه هنری تهران برسانم و کارت دعوتم را تحویل بگیرم. شادمان از برگزاری دوباره این دیدار، منتظر چهارشنبه ماندم. از خانه تا حوزه هنری راهی نیست. ساعت سه آماده میشوم و بیرون میزنم. سه و نیم نشده، رسیدهام به حوزه هنری. از در که وارد میشوم، خیل دوستان و شاعران و آشنایان را میبینم که با شوق و ذوقی آشکار، هر یک گوشهای از حیاط حوزه مشغول گفتگو هستند. بعضی میدانند قرار است شعر بخوانند و بعضی نه. بعضی نگراناند که آیا امسال نوبت به آنها خواهد رسید که شعر بخوانند یا نه؟ وضو میگیرم، از پلههای مسجد بالا میروم و خودم را داخل مسجد میرسانم. میزی گذاشتهاند و روی آن کارتهای ویژه دعوت را چیدهاند. جلو میروم و کارتم را میگیرم؛ روی کارت عکسی قدیمی از من گذاشتهاند که سالهای گذشته تحویل دادهام. یک مهر «مهمان ویژه» هم روی آن چاپ شده که اختصاصی دیدارهای خصوصی با رهبری است. شماره صندلی ۱۴۴.
شاعرانی که امیدوار به شعرخوانیاند
دارم از مسجد بیرون میروم که دوست شاعر رضا شیبانی را میبینم. میگوید تو که با بزرگان رفیق هستی، سفارش کن من شعر بخوانم. میگویم من اگر بین بزرگان ارج و قربی داشتم خودم بعد از ده یازده سال حضور در این جلسه، تا حالا شعر خوانده بودم! شوخی میکنیم و درباره چند و چون جلسه صحبت میکنیم. رضا شیبانی از شاعران خوب تبریز است و قبلاً یکبار شعرخوانی کرده. توی حیاط تعدادی دیگر از دوستان شاعر را میبینم و حال و احوال میکنیم. سعید تاجمحمدی دوست قدیمی و شاعر کتاب «دقایق» از آنهاست. از او که مدتی است مدیر آموزش و پرورش کاشمر هم شده، درباره مشغولیتهای کاریاش حرف میزنیم.
سعید هم تا امروز شعرخوانی نداشته. یادم نمیرود اولین روزی که با هم آشنا شدیم. من زودتر از او به جلسات و انجمنها و دورههای آموزشی شعر در مؤسسه شهرستان ادب راه یافته بودم. او تازه به دانشگاه فرهنگیان مشهد آمده بود و دوست داشت با شاعران مشهد آشنا شود. قرعه فال به نام من زدند و با پیامک و گفتگوی شفاهی با هم، جلوی دانشگاه فرهنگیان قرار گذاشتیم. پسر خوب و صاف و صادقی بود که از همان اول با هم جفت شدیم. بعدها در دورههای آموزشی شعر آفتابگردانها در مؤسسه شهرستان ادب و جلسات و انجمنهای مختلف این دوستی ادامه یافت و مستحکمتر شد.
حالا خوشحالم که در کارش موفق شده و به عنوان نیروی جوان و تازهنفس به او اعتماد کردهاند و به عنوان مدیر آموزش و پرورش کاشمر انتخابش کردهاند. از او میپرسم برای شعرخوانی چیزی به او گفتهاند؟ میگوید نه. دوست دارد شعر بخواند. میگوید کتابم امسال نامزد چند جایزه معتبر و ملی بوده است؛ امیدوارم امسال به من فرصت بدهند. میگویم انشاالله.
امسال شلوغترین دیدار رهبری با شاعران است
کم کم همه کارتهایشان را تحویل گرفتهاند و باید سوار اتوبوس شویم. با دیدن تعداد اتوبوسها با خودم میگویم امسال جمعیت خیلی زیاد است. پنج یا شش اتوبوس جلوی حوزه منتظر شاعران هستند. همینطور چشمی نزدیک ۲۵۰ نفری هستیم. از همین ابتدای راه کمی میخورد توی ذوقم. سالهای قبل تعداد مهمانان نهایتاً ۱۵۰ نفر بود. برای همین فرصت بود که قبل از نماز خدمت رهبری برسیم، حال و احوال کنیم، اگر کتابی یا نامهای داریم تقدیم کنیم و لحظاتی با رهبری خلوت کنیم. با این جمعیتی که امسال میبینم انگار دیگر خبری از گفتگوی بیواسطه و رو در رو با رهبری نیست. برای من که هر سال چند لحظهای با رهبری صحبت میکنم، کتابی تقدیم میکنم، درخواستی دارم، یا درد و دلی، این خوب نیست! بعد که به جلوی در فلزی بیت رهبری میرسیم، شستم خبردار میشود که تعداد مهمانان امسال ۲۸۰ نفر است! تازه این به غیر از مهمانان خاص و مدیران بالانشین و خواص است که بدون دعوت از سمت حوزه هنری به دیدار میآیند.
طبیعتاً بعضیها هم از سمت خود بیت در جلسه حضور پیدا میکنند و این یعنی لااقل جمعیتی بین ۳۰۰ تا ۳۵۰ نفر. یکی یکی درها را پشت سر میگذاریم و رد میشویم. تا رسیدن به حسینیه و محل برگزاری دیدار، حداقل پنج شش باری بازرسی میشویم. قبل از ورود هم موبایل و ساعت هوشمند و هندزفری و کلید و هرچه هست را تحویل میدهیم. یکبار تا آخرین بازرسی میروم ولی میبینم ساعتم را فراموش کردهام. باز همه درها را برمیگردم تا ساعت را تحویل دهم. دوباره این مسیر را میروم و به آخرین ورودی میرسم. باز میبینم کارت ملی را هم تحویل دادهام. میگویند اگر ما راه بدهیم، ممکن است بازرسی بعدی راه ندهد.
باز همه مسیر را برمیگردم تا کارت شناساییام را با خودم بیاورم. حالا که دوباره این مسیر را برمیگردم بچههای سپاه ولی امر هم میشناسندم و به خنده میگویند باز چی را جا گذاشتی؟ این بار دیگر رد میشوم. تعداد حاضران خیلی چیزها را تغییر داده است؛ یکی از آنها محل برگزاری نماز جماعت را! قبلاً حیاط بیت بود و بین گلها و سبزهها و درختهایی که هرسال رهبری در روز درخت میکارند؛ اما امسال در یک فضای بسته! همان جایی که قرار است دیدار برگزار شود.
کرونا و حفظ فاصله و کتابهایی که تقدیم نشد!
صندلیها چیده شده. تعداد ردیفها نشان میدهد امسال چقدر مهمان داریم. بین صندلیها جانماز پهن کردهاند و مهر گذاشتهاند. ردیف سوم مینشینم و منتظر رهبری. هرسال این لحظات را در حیاط تجربه میکردیم. بادی خنک میوزید و درختان حیاط فضا را دلانگیز کرده بودند. رهبری که میآمدند، تا اذان مغرب یک ربع بیست دقیقهای فرصت بود تا شاعران خدمتشان برسند و گپ و گفت کنند. مدام دلم برای حیاط تنگ میشود. کاش امسال هم نماز جماعت و دیدار اولیه با رهبری در حیاط رقم میخورد. حیف. بیست دقیقه تا اذان مانده که با صلوات حاضران میفهمم رهبری وارد سالن شده است. بلند میشوم، به سختی میبینم و مینشینم. برای ایشان صندلی روبروی جمعیت گذاشتهاند که بتوانیم بهتر ببینیمشان.
کتابهایی که شاعران برای هدیه به رهبری آوردهاند را روی یک میز گذاشتهاند. روحانی سن و سال داری از جمعیت میخواهد به خاطر کرونا از دور کتابشان را به رهبری تقدیم کنند. کسی نباید نزدیک شود و اگر هم کسی نکتهای دارد، باید از همان جایی که ایستاده بیان کند. به دلم نمینشیند ولی چارهای نیست. کرونا دوباره دارد جولان میدهد و باید رعایت کنیم.
وقتی یکی از جذابترین قسمتهای دیدار از دست میرود…
رهبری روی صندلی نشستهاند و از همان جا یکی یکی به شاعران سلام میکنند و پاسخ سلام میدهند. لبخندی بر لبشان است و با دیدن هر یک از بزرگان شعر و ادبیات، آن را تجدید میکنند. سلام و احوالپرسی شاعران با رهبری شروع نشده که یک نفر از بین صفوف بلند میشود و با صدای بلند قصد شعرخوانی میکند. تا شروع میکند میفهمیم که شاعری عربزبان است. شعرش را با صدای بلند و حماسی میخواند. او هنوز ننشسته شاعر بعدی بلند میشود. او هم شعری به زبان عربی میخواند. نفر دومی مینشیند، نفر سومی بلند میشود. همه با هم مسابقه شعرخوانی گذاشتهاند! سه چهار نفر اولی عربزبان هستند. رهبری به شوخی میگوید «جلسه کلاً عربی شد!». نفر پنجم به ترکی، نفر بعدی به فارسی، نفر بعدی شعر فارسی.
انگار قصد ندارند بی خیال شوند. یک نفر هم جلوی من نشسته که چند دقیقه است به حالت نیمخیز منتظر است تا بلافاصله بعد از تمام شدن شعر نفر قبلی، بلند شود و شعر بخواند. از شانس بدش یک نفر زودتر از او بلند میشود. عجب گیری کردیم. تا الآن هفت هشت نفر بلند شدهاند و با صدای بلند شعر خواندهاند. حوصله خیلیها از این شعرخوانیهای بیوقت سر میرود و آهسته صدای نچ نچشان بلند است. تلاش میکنم دوست صف جلویی را منصرف کنم ولی ناگهان میایستد و شروع میکند به شعرخوانی. او هم شعری عربی میخواند، با صدای رسا. با این شعرخوانیها عملاً فرصت گپ و گفت شاعران با رهبری از دست میرود. حیف! یکی از جذابترین قسمتهای دیدار اینطوری از دست رفت…
اقتصاد مقاومتی و افطار مقاومتی/ دست آشپز بیت درد نکند!
بالاخره اذان میدهند. همان صدای همیشگی و همان مؤذن همیشگی بیت رهبری. خیالمان راحت میشود که بالاخره این شعرخوانیهای بیوقت تمام شدند. ولی مگر ممکن است؟ بین نماز مغرب و عشا یکی دیگر از شاعران شروع میکند به خواندن شعر! باورم نمیشود. سعی کرده شعری در فضای مناجات باشد که به نماز هم بچسبد! نچنچها بلند میشود و شعر تمام. نماز دوم را میخوانیم. رهبری به خاطر روزه بودن شاعران، نماز را زود تمام میکنند.
بعد از تسبیحات، سر سفرهها مینشینیم. افطاری به خاطر اقتصاد مقاومتی، واقعاً مقاومتی شده است. هم حجم غذا و هم تنوع غذا با سالهای قبل تفاوت دارد. ولی انصافاً آشپز بیت کارش درست است. همه تشنه و گشنهایم. بدون اینکه چای بخورم، برنج و مرغ را به بدن میزنم و با هر قاشق به آشپز درود میفرستم. خیلی خوشمزه است، ولی سیر نمیکند. شاید آشپز هم از تعداد شاعران شگفتزده شده و حساب و کتابش به هم ریخته! نمیدانم.
اتاق سیگار؛ امتیاز ویژه کارکنان بیت به شاعران اهل دخان! / صفر تا صد ماجرای اتاق سیگار در بیت رهبری
واقعاً حیف نیست این قسمت از دیدار را روایت نکنم؟ هنوز افطار نکردهایم که اهل دخان دنبال اتاق سیگار هستند! بعضی که سال اولشان است میگویند ما شنیده بودیم برای دیدار شاعران یک اتاق مخصوص تدارک دیدهاند که مخصوص کشیدن سیگار است. آنهایی که تجربه دارند میگویند سالهای قبل که نماز جماعت توی حیاط برگزار میشد، یک گوشه اتاقی تدارک دیده بودند که معروف بود به اتاق سیگار. توی آن هم انواع و اقسام سیگارها را برای شاعران تهیه کرده بودند و خلاصه عیش همه جور بود. اما قضیه امسال هنوز مشخص نیست. هم محل برگزاری نماز جماعت تغییر کرده، هم محل برگزاری جلسه. یعنی ممکن است امسال خبری از اتاق سیگار نباشد؟ من که امسال با خودم عهد کرده بودم اتاق سیگار را از دست ندهم، همراه با دوستان اهل دخان سراغ یکی از نیروهای سپاه ولی امر را میگیریم.
میگوید چرا نباشد؟ مگر میتواند نباشد؟ دیدار شاعران با همه دیدارها فرق میکند. در هیچ دیداری امکان ندارد چنین فضایی فراهم شود. اینجا و سیگار؟! ولی خب رهبری شاعران را خیلی دوست دارند. ظاهراً یک سال توی بازرسیها سیگار و فندک استاد یوسفعلی میرشکاک را میگیرند و نمیگذارند با خودش به داخل ببرد. وقتی رهبری متوجه میشوند بیحوصلگی استاد میرشکاک به خاطر سیگار است، دستور میدهند از این به بعد برای سیگار کشیدن شاعران فضایی فراهم کنند! از همان سال است که یک گوشه را به سیگار کشیدن شاعران اختصاص میدهند. من که سالها ماجرای اتاق سیگار را شنیده بودم، تا خودم ندیدم باور نکردم…
اتاق سیگار یک استثنا است و فقط برای دیدار با شاعران مهیا شده است
دوست سپاه ولی امری ما را به سمت تجمع اهل دخان راهنمایی میکند. چند قدم دورتر از سالن افطار، در را باز کرده بودند و پشت آن چند تا میز، چند تا بسته سیگار، چند تا فندک و چند تا جاسیگاری فراهم کرده بودند. کسانی که اهل دود بودند، بی درنگ به اینجا شتافته بودند و چشمشان از دیدن این پذیرایی جانانه رنگی شده بود. از کسی که پلاستیک سیگارها دستش بود میپرسم این ماجرا مال هر سال است؟ با خنده میگوید بله. هرسال خودمان انواع سیگارها را تهیه میکنیم، میآوریم و خودمان هم جمع میکنیم. او هم تأکید میکند که این اتفاق فقط برای دیدار شاعران رقم میخورد. بعد هم به شوخی میگوید اگر کم و کسری دارید بگویید! یکی دو نفر هم شوخیشان گل میکنند و اسم دو تا برند مشهور را میبرند.
دوستمان با جدیت زیادی توضیح میدهد که میخواستم بگیرم، ولی تمام کرده بود! خب چرا از خودمان پنهان کنیم؟ شاعران سیگاری کم نیستند. همه شاعران سیگاری نیستند، ولی در یک دیدار چندساعته و چند صد نفری، طبیعی است که تعدادی از آنها سیگاری هستند و نیاز به سیگار دارند! فقط از رهبری برمیآید که تا این حد حواسش به شاعران باشد. وگرنه بیت رهبری کجا و سیگار کجا؟ این خرق عادت، هم نشان میدهد چرا شاعران تا این حد رهبری را دوست دارند، و هم نشان میدهد رهبری برای شاعران چه ارج و قربی قائل هستند. کنار اهل دخان سیگاری دود میکنیم و تا مراسم شروع نشده خودمان را به محل برگزاری جلسه میرسانیم.
شروع شعرخوانیها؛ نه خیلی دلچسب و قوی، اما امیدوارکننده
تا برسیم قاری شروع به قرائت قرآن کرده است. کوتاه میخواند و مختصر. وقت کم است و شاعران بسیار. امسال هم مثل سال ۹۸ اجرای جلسه بر عهده استاد مرتضی امیری اسفندقه است. امیری اسفندقه به شاعران خوشامد میگوید و از برگزاری دوباره این جلسه ابراز خوشحالی میکند. بین صحبتهای آقای اسفندقه، استاد میرشکاک از اتاق سیگار راهی جلسه شده است و روی صندلی خودش مینشیند. رهبری با دیدن میرشکاک با حالت محبتآمیز و سراسر احترام دستشان را روی سرشان میگذارند و به میرشکاک سلام میکنند.
میرشکاک هم مثل همیشه دستش را روی سینه میگذارد و «فدای شما» میگوید و مینشیند. اولین شاعری که دعوت به شعرخوانی میشود استاد علی موسوی گرمارودی است. آقای گرمارودی تکیده شده و دیگر به سختی راه میرود. نرم و آهسته حرف میزند و به سختی حرفهایش شنیده میشود. میگوید قصیدهای برای امام حسن (ع) دارم ولی چون میخواهم وقت به کسانی که اینجا کمتر شعر خواندهاند برسد، آن را نمیخوانم. در عوض دو شعر آزاد و یک شعر نیمایی میخواند. صدای آقای گرمارودی بسیار ضعیف است. از طرفی انگار میکروفون و بلندگوها تنظیم نیستند. به سختی میفهمم آقای گرمارودی چه میخواند. انگار رهبری هم به خوبی شعر را نمیشوند، برای همین میگویند صدا را درست کنید. دو شعر اول آقای گرمارودی را نمیشنوم. شعر بعدی ایشان تقدیم شده به شهید حججی و مدافعان حرم:
«داشت میرفت، خم شد و بوسید
طفل خود را که گرم بازی بود
و کلاه خیال بر سر داشت
نگهش سوی همسرش چرخید
که رخ از اشک دیدگان، تر داشت
مرد از عمق سینه آه کشید
چرخش دیدگان مشتاقش
سوی همسر به روی ماه دوید»
بعد از تمام شدم شعر آقای گرمارودی، رهبری به نکته دقیقی اشاره میکنند که اگر ایشان بیان نمیکردند شاید کسی جرأت نمیکرد به استاد گرمارودی ابراز کند. رهبری میگویند «آفرین، ولی این نیمایی نیست. شبیه چهارپاره و اینهاست. چون تفاوت سیلابهای مصارع یکی از اصول شعر نیمایی است. اینجا شما همه مصرعها را با یک اندازه آوردید». از دقت رهبری و نقد صریح و دقیقشان به وجد میآیم و با خودم میگویم خوب است که رهبری در نقد شعر با کسی تعارف ندارد! حتی اگر آن فرد استاد موسوی گرمارودی باشد…
شاعر بعدی «فرید» است. امیری اسفندقه ابیاتی از شعرهای درخشان فرید را میخواند و در تمام و کمال خواندن شعرها هم چیزی کم نمیگذارد. فرید همان شاعری است که «کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود» را سروده است. فرید کمی درباره شعرش صحبت میکند و رهبری میگوید «شعرتان از نثرتان بهتر است». جمعیت میخندد. خود فرید هم.
ایران سرفراز! ایران سربلند!
ایران پاک باز! ایران هوشمند!
هرچند داغداری و هرند خسته دل
هرچند سوگواری و هرچند دردمند
تا دشمن حسود تو از خشم جان دهد
با دوستان سوتهدل خود بگو بخند
خوش باش ای فلات شهیدان که دیر نیست
دستان شرقی تو بت غرب بشکنند
با کربلا گل تو سرشته است، چون تو راست
با آن بهشت خاطره پیوندی ارجمند
ایران بی شهید و شهادت چه ظلمتی است
یعنی تو را ز ظلمت و وحشت بیاکنند؟
این بوی کربلاست که مستانه میوزد
از کاکل سفید دماوند تا سهند
زلفی ز بانوان تو از شانه عفاف
بیرون مباد تا که پلشتان به هم زنند
ما گردی از تو را به صبا هم نمیدهیم
هستیم همچو کوه بر این نقطه پایبند
شمعی ز مهر فاطمه در من شکفت و گفت
ایرانیان پاک پروانه مناند
گفتم ولی گروهی از اینان… اشاره کرد:
محتاج توبهاند ولی پاکدامناند
گفتم ولی گروهی از اینان… اشاره کرد:
کم را فرو گذار بسان پاکدامناند
خاتون صبح زلف سر شانه کرد و گفت
برخیز خوابهای تو هم سایهروشناند
با اهل شب حکایت ظلمات تا به کی؟
با اهل روز قصه خورشید تا به چند؟
بعد از شعر فرید، رهبری شعر او را قرص و محکم و مضموندار و درست و بی حشو خواندند و از او تشکر کردند. اگرچه در یکی از بیتها مشکل وزنی دیدند و زیر لب نسخه درست آن را زمزمه کردند: «ایرانیان پاک چو پروانه مناند» …
شاعری بعدی یوسفعلی میرشکاک بود که گفت همین دیشب سیاهمشقی برای حضرت زهرا (س) نوشته که چکشکاری هم نشده، ولی قصد دارد همان را بخواند.
دین و دنیای توأمان زهراست
از زمین بگذر، آسمان زهراست
سروِ آزاد نقشبند ازل
غایتِ سیر این جهان زهراست
هرچه بینی از او نشان دارد
برترین شأن بینشان زهراست
روح اردیبهشت و فروردین
ماه خرداد جاودان زهراست
شعر میرشکاک به جلسه شور و حالی میدهد. نشان میدهد هنوز میتوان از پیشکوستها شعر خوب شنید. در صورتی که در همین جلسه بعضی پیشکسوتها شعرهایی خواندند که تقریباً هیچ نشانی از سابقه ادبیشان نداشت و فقط به خاطر پیشکسوتی و تعارفات مرسوم در لیست شعرخوانان قرار داشتند.
رهبری «طیبالله» ی به میرشکاک میگوید و ادامه میدهد: انشاالله که مورد رضای حضرت زهرا (س) قرار بگیرد، هم خودتان، هم شعرتان.
وقتی رهبری با حافظه دردسرساز امیری اسفندقه شوخی میکنند!
اسفندقه بعد از شعر میرشکاک یادی از مرحوم شکوهی میکند و یاد شعرهای فاطمی آن مرحوم را زنده میکند. بعد یک شعر او را از اول تا آخر میخواند. رهبری که میبیند اسفندقه دارد بیشتر از شاعران مهمان شعر میخواند با خنده میگوید «یکی از گرفتاریهای این جلسه حافظه خوب آقای اسفندقه است. همینطور میخواند دیگر!». هم رهبری و هم جمعیت میخندند و اسفندقه متوجه میشود که دارد زیادی از حافظهاش استفاده میکند. پس شاعران بعدی با فاصله و وقت کمتری دعوت میشوند.
مهرداد مهرابی شاعر بعدی است. او غزلی با این مطلع برای امام حسن مجتبی (ع) میخواند:
شمشیر تو در نیام گل کرد
از صلح تو صد قیام گل کرد
نام تو به جلوه تا درآمد
معنای تمام و تام گل کرد
شاعر بعدی قادر طهماسبی است. او از دو شهید حادثه تروریستی شاهچراغ یاد میکند؛ شهیدان هوشنگ خوب و امید خوب. پدر و پسری که در این حادثه به شهادت رسیدند.
او سپس غزلی با این مطلع میخواند:
اگر مانند هیزم تن به خاکستر شدن دادم
چه غم؟ آویشن کوهی نخواهد رفت از یادم
نیاکانم درختان اصیل زاگرس بودند
شکوفا میشود با هر درختی روح اجدادم
تا این جای جلسه شعرها، لااقل من را، چندان نگرفتهاند. به جز شعر فاطمی استاد یوسفعلی میرشکاک که نشان میدهد شعر ایشان هنوز فخامت و بلاغت و شخصیت میرشکاکانه خودش را دارد، بقیه شعرها چنگی به دلم نزدهاند. فائزه زرافشان شاعر بعدی است که میکروفون را مقابلش میگذارند. مطلع شعرش این است:
زنم که آینگی حسن انتخاب من است
زبان مادریام شعر بی نقاب من است
به لمس شاپرکی تازه میشود جانم
خمیدن قد گلبونهای عذاب من است…
نه. به من نمیچسبد. توی ذهنم یکی یکی بیتها را نقد میکنم. یعنی چه زنم که آینگی حسن انتخاب من است؟ یعنی من زنی هستم که آینگی میکنم؟ یا یعنی من زنی هستم که انتخاب من آینگی است؟ یا یعنی خوبی انتخاب من آینگی است؟ مصرع دوم؛ زبان مادریام شعر بی نقاب من است. یعنی چه؟ به جز یک تعریف کلی از زبان مادری با عنوان شعر بی نقاب، این مصرع چه لطفی دارد؟ چه میخواهد بگوید؟ حرفها گنگاند. لااقل من نمیفهمم…
البته رهبری شاعران را از تحسین و محبت خود دست خالی برنمیگردانند. به همین دلیل هر شعری که خوانده میشود، حتماً شاعر را تشویق میکنند. گاهی هم توی یک شعر فقط از یک مصرع یا یک بیت به طور مخصوص تعریف میکنند که نشان میدهد از آن شعر فقط همین یک مصرع یا یک بیت را پسندیدهاند. نقدی که در کمال محبت و حیا ابراز میکنند و اگر کسی نکتهبین باشد، میفهمد…
شاعر بعدی خانم «الهام صفالو» است که میگوید شعرم را به خاک چادر مادرمان حضرت زهرا (س)
تقدیم میکنم. من نمیفهمم چطور میشود شعر را نه به خود حضرت، بلکه به خاک چادر حضرت تقدیم کرد، ولی شاعر شروع میکند:
دستاس عالم است به دستان مادرم
میچرخد عاشقانه به فرمان مادرم
عمری زمین و هرچه در آن هست و آسمان
هر یک نشسته گوشهای از خان مادرم
سیاسیترین شعر دیدار؛ دلتنگ شعرهای معلم و امیری اسفندقه…
حسین خزایی شعری سیاسی و اجتماعی متأثر از اتفاقات سال گذشته دارد. شعر طولانی است و بسیار صریح و سیاسی. خود شاعر نیز با صدای بسیار بلند شعرش را میخواند. نزدیک ۷ دقیقه شعرخوانیاش طول میکشد. قبل از شعرخوانی هم میگوید ما فقط شعر نمیگوییم، بلکه تا آخرین نفس پای آرمانهای شما خواهیم ایستاد.
من از تو معترضتر هستم اما اعتراض این نیست
چنین سوزاندن هر مسجد و هر بانک و ماشین نیست
من از تو معترضتر هستم اما اعتراض من
بیانش با چماق و سنگ و بطریهای بنزین نیست
سزای حافظ امنیت و ناموس این ملت
شعار بیشرف یا فحش ناموسی و توهین نیست
من از تو معترضتر هستم اما خوب میدانم
که کام هیچکس جز دشمن از آشوب شیرین نیست
من از تو سفرهام خالیتر و کوچکتر است اما
برای گریه کردن شانه بیگانه تسکین نیست…
شعر از اینها طولانیتر است و کمی فضای جلسه را عوض میکند، اما بیش از حد شعارزده و سیاسی است. وقتی یادم میافتد که یک زمانی امیری اسفندقه با شعر «ایران من! بلات، مهل، بر سر آورند»، یا علی معلم با شعر «دریغ است از ولی اما ولی تنهاست بی مردم / علی، آری علی، حتی علی تنهاست بی مردم» بعد از بحرانهایی مثل سال ۸۸ در این جلسه شعرخوانی داشتند و بهترین و عالیترین نمونه از شعر اجتماعی و سیاسی و اعتراضی را ارائه میدادند، دلم میگیرد که چرا حالا باید به وضعی برسیم که سیاسیترین شعر مهمترین گردهمآیی شاعران انقلاب، باید این شعر باشد؟ مشکل از شاعران است که شعر اجتماعی و سیاسی خوب ندارند، یا اشکال از سمت هیأت انتخاب شعرهاست؟ نمیدانم. هرچه هست، فکر میکنم اگر قرار است شعر سیاسی در این جلسه خوانده شود، باید بهترین نمونههای آن باشد. همانطور که انتظار میرود بهترین شعرهای عاشقانه، آئینی، دینی، طنز و… در این دیدار خوانده شوند.
رهبری بعد از شعرخوانی شاعر میگویند شما مضمون یک سخنرانی یکساعته ما را در یک شعر بیان کردید. گفتید من از تو معترضتر هستم، انشاالله وضعیت جوری بشود که امثال شما بچههای خوب هیچگونه اعتراضی نداشته باشید. ضمناً سفرهتان هم از آن کوچیکی یک خورده بیرون بیاید! و نیاز به گفتن نیست که این جمله آخر را با کنایه گفتند، بلکه آنها که باید بشنوند.
جولان شعرهای موضوعی و خلأ شعرهای عاشقانه در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری
در مجموع نزدیک ۴۰ نفر در این جلسه شعر خواندند. از افشین علاء بگیرید تا حداد عادل، از علیمحمد مؤدب بگیرید تا محمدمهدی سیار و میلاد عرفانپور، از جوانها آقای محمدجواد شرافت، محمود حبیبی کسبی، سعید تاجمحمدی، محمدامین اکبری، مهدی جهاندار، محمدحسین نجفی، حسن خسرویوقار، و از خانمها زهرا سپهکار، لیلا حسیننیا، مریم زندی، رباب کلامی و دیگران و دیگران. رفته رفته با شعرخوانی جوانترها حال جلسه هم تازهتر میشد و شعرها شنیدنیتر. اگرچه در این بین مشخص بود انتخاب بعضی شعرها تنها برای پر کردن بعضی موضوعات در جلسه بود. مثلاً شعرهایی که برای شهید فخریزاده، کادر درمان، شهدای مدافع حرم، حاج قاسم سلیمانی و موضوعات سیاسی نوشته شده بودند، حتی با وجود اینکه شعرهای بسیار معمولی و گاهاً نازلی بودند، برای قرائت انتخاب شده بودند.
گویا شعرها بر اساس یک فرم و چهارچوب موضوعی مشخص، و نه لزوماً کیفیت و خلاقیت و کشف و زیبایی، توسط هیأت انتخاب گزینش شده بودند. در صورتی که باید اولویت اصلی قوت و کیفیت آثار میبود، نه موضوع آنها. مثلاً یکی از شعرهایی که جای آن در این دیدار بسیار خالی بود، شعرهای عاشقانه بود. بخش بسیار بزرگی از ادبیات کلاسیک ما را ادبیات عاشقانه در بر گرفته است، ولی در دیدار ماه رمضانی شاعران با مقام معظم رهبری، شعرهای عاشقانه کمترین سهم را داشتند. شاید تنها یک یا دو شعر عاشقانه خوانده شد. این در صورتی است که رهبری در سالهای گذشته علاقه و توجه خودشان به شعر عاشقانه خوب را نشان دادهاند. شاهد مثال آن هم یکی از سالها بود که رهبری بعد از اینکه دیدند هیچ شعر عاشقانهای خوانده نشد، از شاعر خوب کشورمان دکتر محمدمهدی سیار خواستند شعر بخواند و روی شعر عاشقانه هم تأکید داشتند.
شعر هنوز یک رسانه مؤثر و کارآمد است / مقایسه درست سینما و شعر در بیان رهبری
هرچه بود، برگزاری دوباره این مراسم جانی دوباره به ادبیات و شعر کشورمان داد. بعد از سه چهار سال دوری، دوباره مهمترین و بزرگترین شب شعر کشور برگزار شد و شاعران شعرهایشان را در مقابل عالیترین شخصیت ملی، مذهبی و سیاسی کشور قرائت کردند. در پایان مراسم مقام معظم رهبری با بیان اینکه خوشبختانه شعر در کشور ما هم از نظر تعداد شاعران و هم از نظر تعداد مخاطبان شعر رشد قابل مشاهدهای داشته است، خواندن شعر خوب را جزو برترین لذتها خواندند. رهبری شعر را یک رسانه مؤثر و کارآمد خواندند و ضمن مقایسه آن با سینما تأکید کردند اگرچه امروز سینما یکی از ابزارهای مؤثر در عالم رسانه است، ولی هیچ هنری جایگزین شعر نمیشود؛ چرا که یک فیلم را یک بار و دو بار و سه بار میبینند، ولی یک شعر میتواند برای صدها و هزاران سال زنده بماند و مؤثر باشد.
با وجود همه نقدها، این تنور گرم شده است و سالهای آینده گرمتر خواهد شد
صحبتهای رهبری درباره شعر به انتها رسیدند و فکر میکنم ایشان هم از شنیدن اینهمه شعر، آن هم تا حدود ۱۲ شب، خسته شدند و نیاز به استراحت داشتند. بعد از سخنرانی، کسانی که نکتهای و سختی و نامهای داشتند خودشان را به رهبری رساندند. کسانی که کاری نداشتند هم به سمت درهای خروجی راه افتادند. از گیتهایی که آمده بودیم یکی یکی خارج شدیم و به خیابان رسیدیم. کسانی که برای بار اول شعرخوانی کرده بودند، گوشیها را تحویل گرفته بودند و داشتند این خوشحالی را با خانواده قسمت میکردند. بعضیها هم گوشه و کنار پیادهرو داشتند درباره چند و چون دیدار صحبت میکردند. ناگفته مشخص است که تعداد زیادی هم بودند که به انتخاب شعرها نقد داشتند. هرچه هست، این تنور دوباره گرم شده و امیدواریم در سالهای آینده با قدرت بیشتر به کارش ادامه دهد.
پایان پیام